آهنگ رویش، پویش است
سیمای در هم پیچیده ات را دیدم،
گذشتی از رود سد شده در خاک
رسیدی به فراسوی لب فرو بسته از غنچه باغ مه گرفته از ابر
چه فرو نشست از این پیچش سرخ رنگ کودکی
دل تپیده من!
ناگاه پشت شن های سیل زده غباری برغم های آه کشیده
قسم که تو در ورای این غنچه شکفته بودی،
تا ببینی رخسارترین سرخ شده از شکفتن را
جولانگاه صحنه ورق،
سیاهی قلم است که
بگوید تو خود بزرگترین رخداد اتفاقی
زیر باران رشد علفزار
مثل یک اتفاق
ریگ ها فراغت استراحت نداشتند.
امتداد آهنگ صحرا نشدن و خاک نماندن
رویش و پویش است