وقتی از انتظار،
خاکستر قلبم
پیش پای تو اوج گرفت
طرلانی که از شانه های شب
برخاسته بود
نور را از خورشید
ساحل را از دریا
قله را از کوه
شکار کرد.
رسیدن ات با خاکستر قلبم
دود شد،
رفت هوا.