باز باران از کدامین ابر
بر بام دلم چکه میشود؟!
همراهی ی درد تا کجا ...
راهی به ماه و
ماهی به آه.
آری،
من در تنگنای بی غمی
شاد می گریستم و
سالوس وار از کمند عشق می آویختم،
و پیرایه به گور.
عشق چه غریبانه مرا بخاک سپرد.
_ دودمان _
دودی که از دودِمان اشک شود،
جنگل را
گرد بر گرد،
گردباد،
به خاکستر می نشاند.
و من،
باندازه ی خرید
یک قلم و رنگ سرخی که
عشق قطره قطره
زاری ام را
در آغوش غروب،
به گرگ و میشی وهم انگیز نفروشد،
تو را دوست خواهم داشت.