زخم های آهسته

مهدی حاجی اسمعیل لو

زخم های آهسته

مهدی حاجی اسمعیل لو

آیینه

 

مقابل آیینه محکم و استوار

ایستادم


اگرنرم میشدم یا خم میشدم

آیینه شکل مرا عوض میکرد

و تصویرم از آن نرمی و خمی

نباید خوشایند می بود


خواستم کمی به خودم برسم

مقابل آیینه ایستادم

آیینه مرا با این صلابت هرگز ندیده بود


من هرچه در آیینه بدنبال خودگشتم

بیشتر به حقیقت دیده نشدن پی بردم


یادم رفته بود

مرد تنها

حتی جلوی آیینه بیش از تنها یی نیست


حق با آیینه بود

نبودم تا دیده شوم

بعد تصمیم گرفتم در کنار آیینه

برای همیشه تنها بمانم


فرجام دیده نشدن

و نبودن

کنار آیینه تنها ماندن است


شاید ایستادگی را اینگونه تجربه کنم

اگر چه خیلی سخته


اما هر کس از جلوی من گذر کند

تصویرش را بدون من درآیینه خواهد دید


تو فکر میکنی آیینه بشکند دیده خواهم شد؟


بخاطر خاطرات آن کس

تزیین خواهم کرد

کنار آیینه را با شمعدان و عطر و گل...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد