زخم های آهسته

مهدی حاجی اسمعیل لو

زخم های آهسته

مهدی حاجی اسمعیل لو

خط تیغ

زیر تیغ،

هرگز

آب حیات نخواهد چکید.


و نخ های قابل جذب

بافت های

اهل بخیه را

به سرّی مشمئز،

درون کشکول کشف نخواهند کرد.


و در برگریزان،

بخیه به آب دوغ

خط تیغی ست بر پیگر بهاران.


نیشتر بزن، نیش تر...

گویی خون جگر

مایه ی حیات است!


و بی جگر

گزاف با گرگ

می دَرَد.

.

زیر میزی:

.

.

و من چقدر زود

سَرم

از

تنم

به نیزه رفت

http://www.shereno.com/profile.php?op=show&uid=38785



دیدگاه

می توان از روزنه ی زشتی، منظر زیبائی را به تماشا نشست


دنیا...

دنیا ...

چند عزت،

برای چرک کثیفِ کف دست

قربانی کنم

تا در بازار نامردمی ها

از آبرو خرج کنی 


چند مسلح،

تیر خلاص عشق

در مغز کنم

تا جنازه ی گرم را

در تابوت جهل مومیایی کنی


چند ظلم،

برای مظلومیت 

شعرکنم

تا دار غرور را

این گونه فجیع،

در شب،

شعر خوانی کنی


دنیا ...

چند طلاق،

تو را مطلق کنم

تا که عشوه ی حجله سازت را

عجوزه کنی

.

زیر میزی:

.

.

بیا شعور نیلوفر را

در مرداب سرنوشت به نظاره بنشینیم

که شرمی از بکارت

خونی بی پرده،

برکه را می آلاید.

http://www.shereno.com/profile.php?op=show&uid=38785





آواز مخوان


شــهر گسست زیرگسـل آواز مخــوان

شورشـیدایی ناله سر داد آواز مخوان


زارشد مرغک عشق ما، سودا چرا؟

حنجر بپایت ارزان دهم آوازمخوان


هرچــه آه بــود ، شــهدی شد بردلــم

ناله ها سر داده ام بهر کسی آوازمخوان

http://www.shereno.com/profile.php?op=show&uid=38785






درد من



دردا، دردا

درد من مظلوم نیست.

من نگران،

ظلم توام

و بر آن گریان

.

.

شیله هایم

در پیله ها

پروانه اند و

گرد شمعی فروزان

پ . ن

.

.

آنقدر

برسرم برف آمده

شبیه کبک شده ام

http://www.shereno.com/profile.php?op=show&uid=38785



بودن و نبودن


بودن
سخت است

شترخواست نفر باشد
سر به بیابان گذاشت
انسان سر از آسمان

آسان است
نبودن
پ . ن
.
.
دنیا

کودکی ام را

پس بده

من کمبود جوانی دارم

با عقدَه های پیر
عقدَه . یعنی گره

بداهه ای برای همه پیروان صدیق شاهدان: دفاع مقدس
از استاد بزرگوار جناب سهراب مظاهری

عکس زیبای جمالی روی بازو داشتم
یانظر درچهره ودرچشم آهوداشتم

جستجویم ، اهتمام حق گرایی بود وبس
چون برای زخم جانم میل دارو داشتم

لحظه تا...

 
 

دمی،

دمِ غروب و

 دم،

با واژه ها فرو خواهم خورد


بیگاه

باد مرا

با کوه می شناخت

اما خزان،

دل به باد نمی سپرد 


بیراهه

راه گم کرده است و

گاه تا غروب،

در راه،

تاتی تاتی میکند

دست اش را بگیرید

به طلوعی دیگر

راهی نمانده است و

 ظلمت را هرگز.

http://www.shereno.com/profile.php?op=show&uid=38785