آتش را،
باران می زنم
تا که خاکستر کنم
شعله های غریب را
http://www.shereno.com/profile.php?op=show&uid=38785
فعل گرفتن بد جوری دلم را گرفته
رهایی، ... آه
گویی این غروب را طلوعی نیست
در مراتع از آهو خبری هست؟
دل گرفتنی ست
اما،
مبتلا شد به داد و ستدی ناروا.
چشم آهوان تا خیالِ مراتع می رفت،
علف ها، هرزه گردی را
در هرج می آمیختند.
نام مردی، در قفس گرفت،
نامردی ستاره ی هرمزِ هر ماه.
سوختن ها هزاربیشه من است.
به یک شاخه گل،
هضم خواهم کرد خویش را،
و هزمِ هرزگی را که هِرهِر می خندد.
روزی خواهم نوشت هرآینه
جسارت آهوان،
دویدن تا رهایی ست.
.
.
پ. ن
خار صیقل میداد، رفتار را به صبح
http://www.shereno.com/profile.php?op=show&uid=38785
نقد و بررسی شعر جسارت آهوان (در سات شعر نو)
وهم دل انگیز غروب را
از گیسوان شب
برچینید
من در زلف پریشان سحر
غروب خواهم کرد
خزان،
در تاراج خواهی خود،
مرده بود
تارتن
تارِک دار نیست
تب در حصار تبلور
می زیست
من در طلوع، غروب خواهم کرد
http://www.shereno.com/profile.php?op=show&uid=38785
در شبی،
سکوت،
آمد
پیش.
واژه ها را پیچاندم
تا به کسی فکر نکنم
فکر،
مرا دُور زد
سر پیچ مستقیم رفت؛
سقوط ...
http://www.shereno.com/profile.php?op=show&uid=38785
برای پرواز دلم آسمانی شده
قفس باز نیست
شاید سخت نزدیک
آرام گیرم
http://www.shereno.com/profile.php?op=show&uid=38785