زخم های آهسته

مهدی حاجی اسمعیل لو

زخم های آهسته

مهدی حاجی اسمعیل لو

ادب



ما را ادب اولین کمال و آخرین کلام است                      به دیده جهان بدین مصور و شهره نام است

  

ادب آموزی ز بی ادبان نقل هر مکان است                   شده بحر شعر و ادب این سخن جان است




تاراج خواهی


زندگی من سخت است.

همیشه بی تخت و دور از هر بخت است


غصه را درد من افسرده کرد

گل خانه را پژمرده کرد


شب است و تاریک.

باد خزان به تاراج خواهی چه آمده است.

من تنها،

گلی دارم بدست

شوق او مرا از هر نیک و بد بس.


من بدستم با شقایق

ایستاده ام.

جایی میروم

می روم

میروم جائیکه...

اسمش کجاست!

تو روزی، 

می بینی، کجا را.

می خوانی شعرهایش را.

می دانی قصه هایش را.

نه پشت دارد و نه رو

عیان است در نهان

به زیبائی یک زن.

زن پیوسته است و فصل دارد

لیک چهار وصل است بانو

جائیکه 

با نقاب هم زیباست

باحجاب هم باید، رخ نمود 

با عفاف هم باید، دامن گشود

آنجا...

کجاست.





قلم

خزان، مرگ، در تاریکی شهر:

زندگی می ماند، با شور یک شعر

بد، خوب یا که شر و خیر


 


جیغ بنفش

زخم ها باز آهسته دُم درآوردند

زمانیکه 

ابلیس شاخ نمناک داشت


عشق وارد پستوی شقایق شد

زمانیکه

آواز بغض بر گلو پژواک داشت


لرزه افتاد بر اندام فقیر 

زمانیکه

فقرغصه ی خوراک داشت


روح آنی دمیده شد برتن خسته

زمانیکه

شاه کلید قصد افلاک داشت


جیغ بنفش خموش ماند در کویر

زمانیکه

مغزبی سر هوای جوشاک داشت


ما آمده ایم نگاه کنیم، دم نزنیم

زمانیکه

دور دوران اسب چالاک داشت