زخم های آهسته

مهدی حاجی اسمعیل لو

زخم های آهسته

مهدی حاجی اسمعیل لو

ساحلِ مرفه

وا دادم، بامی،

در دامی.

کودکی ام بود، عاری از مخ

پیری ام، کودکی میشود زمخت


این منم؛

بشر، تمام قد ایستاده

تاریخ را.


مرگ آبشخور زندگی، وعده ی

غده ای بی عده،

و این یعنی داشتن یک نقطه.


آفرین بر تو ای خاک!

هیبت مردانگی پوریای ولی

در آغوش گرفتی،

پیکر نحیفِ خبیث من، اما

در آغوش، خاک گرفت.


خوش خیالیِ ساحل مرفه،

به جهنم.

جاذبه اش،

آویزه ام را

به صخره های تیز از موج دریا

نخواهد گسست.




ندانسته "هایم"


باز باران از کدامین ابر

بر بام دلم چکه میشود؟!

همراهی ی درد تا کجا ...

راهی به ماه و

ماهی به آه.


آری،

من در تنگنای بی غمی

شاد می گریستم و

سالوس وار از کمند عشق می آویختم،

و پیرایه به گور.


عشق چه غریبانه مرا بخاک سپرد.

_ دودمان _

دودی که از دودِمان اشک شود،

جنگل را

گرد بر گرد،

گردباد،

به خاکستر می نشاند.


و من،

باندازه ی خرید

یک قلم و رنگ سرخی که
عشق قطره قطره
زاری ام را
در آغوش غروب،
به گرگ و میشی وهم انگیز نفروشد،

تو را دوست خواهم داشت.

گمشده


من گمشده ام؛

همراهم و هم راهم یکی نیست

فقر

دانستم که؛

نمیدانم دردم، آه میکشد

یا که آهم، درد.


تو امیری

تو سپهسالاری؛

تو امیری؛

تو،

از شما، بزرگتر است

آنقدر که،

بزرگی خدا، تو دارد.


آنگاه که نگاهم بودی!

 التهاب زمان،

در بوم زندگی از التیام جراحت

جوانه میداد


اکنون خسته تر از همیشه،

ریشه ام از

شانه های خشکیده ی تنم می چکد.


بپاخیز

تنها خدا،

تنها، خدا می ماند و

تنهایی ام

تنها


برشی بر "تا دریا"


سیلی
به ناروا زیاد خورده ام؛
دردتان آمد اگر،
از زیرِ دینِم، در بیاورید!......

محمد ترکمان(پِژواره)


http://zhar.blogsky.com/