زخم های آهسته

مهدی حاجی اسمعیل لو

زخم های آهسته

مهدی حاجی اسمعیل لو

پوریای ولی

 

 

گر مرد رهی ، به ره نظر باید داشت

خود را نگه از هزار چه باید داشت

در خانه دوستان چو گشتی محرم

دست و دل و دیده را نگه باید داشت

----

افتادگی آموز اگر طالب فیضی

هرگز نخورد آب، زمینی که بلند است

----

عمرت به هدر رفته اگر دست نگیری

زهر دست که دادی به همان دست بگیری

----

امشب ز سر صدق و صفای دل من

در میکده آن هوش ربای دل من

 

جامی بکفم داد که بستان و بنوش

گفتم نخورم گفت: برای دل مـن

----

بهشت و دوزخت با تست در پوست

چرا بیرون ز خود میجوئی ای دوست

 

اگر تو خوی خوش داری بهر کــــــار

از آن خـویـت بهشت آید پـــدیــــــدار

 

وگــر خــوی بــدت انــدر ربـــایــــــد

از آن جــز دوزخـــت چــیــزی نـیـایـد

 

دهـان تـو کـلیـدانی است هــموار

زبــان تــو کــلــیــد آنـــرا نـــگــه دار

 

بهشت و دوزخت را یک کلید است

کلیدی این چنین هرگز که دیده است

 

کزو گه گل دمد در باغ و گـه خار

گـهی جـنـت گشاید زو گهی نــار

 

زبانت را کلیدی هـمـچــنــان دار

بدان کت آرزو باشـد بــــگـــــردان

 

در این عالم نزن از نیک و بد دم

که هم ابلیس میباید هم آدم

----

بی علم و عمل بهشت و رضوان مطلب

بی روزه و نماز ایمان مطلب

خواهی ز پل صراط آسان گذری

آزار دل هیچ مسلمان مطلب

----

تا بر سر کبر و کینه هستی پستی

تا پیرو نفس و بت پرستی مستی

از فکر جهان و قید اندیشه او

چون شیشه آرزو شکستی رستی

 ----

گر بر سر نفس خود امیری مردی

گر بردگری خرده نگیری مردی

مردی نبود فتاده را پای زدن

گردست فتاده ای بگیری مردی

----

یارب زقناعتم توانگر گردان

و از نور یقین دلم منور گردان

اسباب من سوخته سرگردان

بی منت مخلوق میسر گردان

----

یا رب زتو دل به هر که بستم توبه

بی یاد تو هر کجا نشستم توبه

صد بار شکستم و ببستم توبه

زین توبه که صد بار شکستم توبه

----

ای دل تو دمی مطیع سبحان نشدی

از خوی بدت هیچ پشیمان نشدی

درویش شدی و زاهد و دانشمند

این جمله شدی هیچ مسلمان نشدی

----

ای خواجه در این جهان چرا بی خبری

روزان و شبان در طلب سیم و زری

سرمایه تو از این جهان یک کفن است

آن هم به گمان است بری یا نبری

 ----

چه خفتی عمر بر پنجاه آمد                        کنون بیدار شو گرگاه آمد

----

تا توانی به جهان خدمت محتاجان کن

به دمی با درمی یا قدمی یا قلمی

 

(پوریای ولی)

  ادامه مطلب ...

شب شعر


شب شعر، فرهنگسرای فردوسی، موسیقی ترکی

تپش

تو، هنوز

مستی

دیگر زندگی از شمال

می گریزد


و شهر در فاجعه ای موهوم

خیالم را به آغوش می کشد؛

تا سرای نهفت.


کمی،

چنگ چنگ

چخماق در سینه بزن

سنگِ الماس

مرا با جام می، می رباید.


هنوز

اشک شیرین،

از طاق فرهاد میچکد

و آنگاه تو

در ایوان کسری

دنبال طاق ابرو میگردی!؟

می ترسم

سقف خمیده ی تنم

زیر باران 

کبود بماند و

 قطران دیده

طعنه، برنگ شفق.


نبض ها،

خاکستر را مضطرب می کرد

و آتش جانم را

به نسیمی، مست.

.

.

دیگر

حناق را قنداق

کرده ام

http://www.shereno.com/profile.php?op=show&uid=38785




زخمه ی زخم

من شاعر زخم های آهسته

با مرهم صبر زردم؛

شبِ بی چراغ گرمسیری،

با قامتِ سیرِ سردم.


وقتی

 بو می کشم خرابه را 

بوف از خوف،

سوی آبادی عوعو میکند و

سهم مرا

از زخم فربه می ستاند و

در ساحلِ مرفه دفن می کند.


خرابات تنم را بی زخم،

فاتحه نیست!

 بی زحمت مرگم را بیاورید،

من آفتاب را چشم بسته ام


اگر

قایم شدم 

پشتِ ماسه های تنم،

بسردی پیدایم نکنید!

... که دیگر چشم نخواهم گذاشت ...

http://www.shereno.com/profile.php?op=show&uid=38785


های های

ندیده اگر

من می دیدم؛

بهشت پکر و

 قهقهه 

به ریشِ اعمالم می زد


کردار به ندیده ها نیست

که دیده بکار افکندن بایست

.

زیر میزی

.

.

الاغ اگر

می دید؛

قاطر، نبیره می شد

بیچاره اسب نجیب!

http://www.shereno.com/profile.php?op=show&uid=38785


مقصر


سوگند به،

 اشرف مخلوقات، که نیستم.

و آب دانه هایکه در اکناف گُر

برای تو سرد کردم.



از رگ گردن

زمین میگذارم

خدا را،

تا گرمی نگاه تو را

خدائی کنم.

سرد شو!

ما خالق سرد و گرم خویشیم

.

زیر میزی

.

.

دی اِن اِی من

تکثیر ماجراجویست و

 بنیان کژ رفتار،

فرایندِ خیانت مولکول.

http://www.shereno.com/profile.php?op=show&uid=38785