باز است جاده
راه سفر را نبندید
شقایق، دیروز تو را برای
امروز حاشا میکرد.
سخت ترین نفسها، از رنگها
حادثه دیده اند.
و من امضاء کردم تمام فصل های
با تو زیستن را،
اما
باز است جاده ی نیایش.
هوایی در ابر خواهش،
بلند است خواب تنهائی من.
نیلوفری که در جاده است
خواب من بود.
اشاره ی انگشت وسط خط جاده
بسوی من بود.
و تو عبور میکنی بسویم از آنجا،
تراویدن راز باران آنجاست.
منتظر موج خنده های تو خواهم ماند
به سبک اشکهای سحر