زخم های آهسته

مهدی حاجی اسمعیل لو

زخم های آهسته

مهدی حاجی اسمعیل لو

جسارت آهوان

فعل گرفتن بد جوری دلم را گرفته

رهایی، ... آه

گویی این غروب را طلوعی نیست


در مراتع از آهو خبری هست؟


دل گرفتنی ست

اما،

مبتلا شد به داد و ستدی ناروا.


چشم آهوان تا خیالِ مراتع می رفت،

علف ها، هرزه گردی را

در هرج می آمیختند.


نام مردی، در قفس گرفت،

نامردی ستاره ی هرمزِ هر ماه.


سوختن ها هزاربیشه من است.


به یک شاخه گل،

هضم خواهم کرد خویش را،

و هزمِ هرزگی را که هِرهِر می خندد.


روزی خواهم نوشت هرآینه

جسارت آهوان،

دویدن تا رهایی ست.

.

.

پ. ن

خار صیقل میداد، رفتار را به صبح

http://www.shereno.com/profile.php?op=show&uid=38785


نقد و بررسی شعر جسارت آهوان (در سات شعر نو)



  

نقد و بررسی شعر جسارت آهوان (در سات شعر نو)

توسط استاد بزرگوار جناب سهراب مظاهری


جناب اسمعیل لو

سلام بر شما برادر ارجمند


شعر بسیار زیبایی سروده اید

ممتاز است زیرا:

1- احیا شده و استوار است

2- تمام مراتب آن گرچه به بن بست ها اشارتی دارد اما پویشی نوشونده را سراغ می گیرد

3- دیده می شود که دل گرفتگی شاعر فراتر از همه ی گرفت و گیرهای  اجتماعی و مُشرف به آنهاست

4- اوج، با دریافت یک شاخه گل سرخ چونان نگینی میانه آن می درخشد

5- جسارت آهوان

6- صیقلی شدن رفتار از خار

7- صبح خواهد آمد

و...

ایکاش دویدن تا تنهایی، در این اثر نفیس از گیرودار یاس می رهید زیرا آگانه و تیزتک رفتن، منتج

به حضور در جمعی آبرومنداست و یقناً، احوال روزگار به گونه ای نیست که تنها، همان تنها باشد

و چه بسیارند آشنایانی که از حصار دیگر دوان و پر شتاب می آیند و دیداری روحبخش را فراهم خواهد

ساخت.


بااحترام و آرزوی توفیقات روزافزونتر

سهراب مظاهری



نقد و بررسی شعر جسارت آهوان (در سات شعر نو)

توسط استاد بزرگوار جناب فرهاد فیض اللهی


در این سروده بسیارقشنگ، شاعر از کلیت مادی طبیعت دفاع می کند که مادر تغذیه دهنده(Alma mata)

میلیاردها موجودات زنده است و علاوه بر این مادر همه شناخته ای علمی شناسائی شده، ناشناس مانده

و شناسائی شونده آتی است.

درک عمیق این طبیعت مادی به منزله واقیعت عینی، درواقع همان زیباشناسی(Aesthetik, Ästhetik)

می باشد که به همه علوم موجود نفوذ کرده است.

ﻋﻼوه ﺑﺮ اﯾﻦ طﺒﯿﻌﺖ ﻣﺎدر ھﻤﻪ آزادﯾﮫﺎ اﺳﺖ ﮐﻪ در آن ھﯿﭻ ﭘﺮوﺳﻪ ای ﺑﻪ ﺑﻦ ﺑﺴﺖ ﻣﻨﮫﯽ ﻧﻤﯽ ﺷﻮد. 

از ﺑﺎزی ﻣﺘﻘﺎﺑﻞ اﺿﺪاد و ﻧﻘﺎﯾﺾ، واﺣﺪ ﺟﺪﯾﺪ دﯾﺎﻟﮑﺘﯿﮑﯽ ﺑﺎ ﮐﻤﯿﺖ و ﮐﯿﻔﯿﺖ ﻧﻮﯾﻦ ﺑﻪ وﺟﻮد ﻣﯽ آﯾﺪ ﮐﻪ ﻣﺪام 

ﮔﺬار از ﯾﮏ ﭘﺮوﺳﻪ ﺑﻪ ﭘﺮوﺳﻪ دﯾﮕﺮ اﻧﺠﺎم ﻣﯽ ﮔﯿﺮد ﺑﻨﺎﺑﺮاﯾﻦ اﻧﺴﺎن ﺗﻨﮫﺎ ﻣﻮﺟﻮدی اﺳﺖ ﮐﻪ "ﺑﻪ دام اﻧﺪاﺧﺘﻦ"،

"ﮔﺮﻓﺘﻦ"، "در ﻗﻔﺲ اﻧﺪاﺧﺘﻦ"، "ﺑﻪ زﻧﺠﯿﺮ ﮐﺸﯿﺪن"، "ﺑﻪ زﻧﺪان اﻧﺪاﺧﺘﻦ"،"ﺷﮑﻨﺠﻪ ﺑﺪﻧﯽ ـ رواﻧﯽ دادن"،

"ﻗﻄﻊ ﮐﺮدن اﻋﺼﺎی ﺑﺪن ھﻤﻨﻮع"، "دوﺧﺘﻦ ﻟﺒﮫﺎی ﻣﻨﺘﻘﺪﯾﻦ و ﺑﺮﯾﺪن زﺑﺎن آﻧﮫﺎ" و "اﺷﮑﺎل ﻣﺨﺘﻠﻒ اﻋﺪام ﮐﺮدن" 

را ﮐﺸﻒ ﮐﺮده اﺳﺖ ﮐﻪ طﺒﯿﻌﺖ و ھﯿﭻ ﺟﺎﻧﻮر دﯾﮕﺮی آﻧﮫﺎ را ﻧﻤﯽ ﺷﻨﺎﺳﺪ وﻗﺘﯽ ﮐﻪ اﯾﻨﮫﻤﻪ ﻋﻨﺎﺻﺮ ﻧﺎﺑﻮد ﮐﻨﻨﺪه 

در آﮔﺎھﯽ اﻧﺴﺎﻧﮫﺎ ﺣﺎﮐﻢ اﺳﺖ. اﯾﻦ ﺑﻪ اﯾﻦ ﻣﻌﻨﺎﺳﺖ ﮐﻪ اﻧﺴﺎن ﻧﻪ ﺑﻪ "ﻋﺪم ﺟﺮﯾﺤﻪ دار ﺑﻮدن ﺑﺪن و روان 

ﺧﻮدش" (ﺷﺄن و ﺣﯿﺜﯿﺖ اﻧﺴﺎﻧﯽ ﺧﻮدش) و ﻧﻪ ﺑﻪ ﺣﺜﯿﺖ دﯾﮕﺮان اﺣﺘﺮام ﻗﺎﺋﻞ اﺳﺖ. او ﻣﺤﻘﺮ ﺧﻮد و 

دﯾﮕﺮان اﺳﺖ.

اﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﻣﺤﻘﺮ ﺧﻮدش ﺑﺎﺷﺪ و ﺑﻪ ﺧﻮدش اﺣﺘﺮام ﻧﮕﺬارد، ﺑﻪ طﻮر ﻣﺴﻠﻢ ﺑﻪ دﯾﮕﺮان و ﺣﺘﯽ ﺑﻪ ﺳﺎﯾﺮ 

ﺣﯿﻮاﻧﺎت ھﻢ رﺣﻢ ﻧﺨﻮاھﺪ ﮐﺮد ﮐﻪ ﺑﺨﺶ ﻏﯿﺮﻗﺎﺑﻞ ﺗﻔﮑﯿﮏ اﯾﻦ طﺒﯿﻌﺖ ھﺴﺘﻨﺪ و ﺣﻖ زﻧﺪﮔﯽ و ﺑﻘﺎء دارﻧﺪ، 

ﻣﺜﻞ ﺧﻮد اﻧﺴﺎن! 

ﭼﻮن اﻧﺴﺎن، آﮔﺎھﯿﺶ، اﻓﮑﺎرش زﻧﺠﯿﺮ زده ھﺴﺘﻨﺪ و او در اﺳﺎرت زﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻣﻔﮫﻮم آزادی را ھﻨﻮز 

درک، ھﻀﻢ و ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻧﮑﺮده اﺳﺖ.

از اﯾﻦ ﮐﻪ ھﻤﻪ ﺟﻮاﻣﻊ ﺑﺸﺮی، اﻧﺴﺎن را ﺑﻪ ﻓﺮھﻨﮓ ﻣﺴﻠﻂ زﻧﺠﯿﺮ ﻣﯽ زﻧﻨﺪ و ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻟﻪ ارﮔﺎﻧﯿﺰﻣﮫﺎی اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ 

ھﻤﻪ ﻧﯿﺎزھﺎی طﺒﯿﻌﯽ اﻧﺴﺎن را دﺳﺘﮑﺎری، ﻧﺤﺮﯾﻒ و ﺗﻠﻘﯿﺐ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ و اﻧﺴﺎﻧﮫﺎ را از ﺧﻮدﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﮐﺮده اﻧﺪ، 

ﻋﻠﻢ را در راﺳﺘﺎی ﻧﺎﺑﻮدی طﺒﯿﻌﺖ ﮐﻮک ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ و در راﺳﺘﺎی ﻧﺎﺑﻮدی ﻣﻨﺎﺳﺒﺎت دﯾﺎﻟﮑﺘﯿﮑﯽ طﺒﯿﻌﺖ ﻓﻌﺎل 

ھﺴﺘﻨﺪ، ھﮕﻞ ﻋﻘﻞ ﻣﻮﺟﻮد در ﺑﺸﺮ را ﺑﻪ ﺣﻤﺎﻗﺖ ﻣﺤﮑﻮم ﮐﺮده اﺳﺖ. 

ﻋﻠﻢ ﺷﯿﻤﯽ ﺳﺎﻻﻧﻪ ﻣﯿﻠﯿﻮﻧﮫﺎ ﺗﻦ ﻣﻮاد ﺳﻤﯽ را ﺑﻪ آﺑﮫﺎ ﻣﯽ رﯾﺰد، ﻋﻠﻢ اﺣﻤﻖ ﻓﯿﺰﯾﮏ ادﻋﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ

ﮐﻪ ﺑﺎ ﺑﻤﺒﮫﺎی اﺗﻤﯽ ﻗﺎدر اﺳﺖ 40 ﺑﺎر ﮐﺮه زﻣﯿﻦ را ﻧﺎﺑﻮد ﺑﮑﻨﺪ، ﺑﻪ ﺟﺎی آن ﮐﻪ ﺑﺘﻮاﻧﺪ ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﺑﺎر 

ﮐﺮه زﻣﯿﻦ را ﻧﺠﺎت ﺑﺪھﺪ.


ﺗﺤﺖ اﯾﻦ ﺷﺮاﯾﻂ ﺣﺎﮐﻢ ﻓﻌﻠﯽ، دز زﻧﺪﮔﯽ ﻏﻠﻂ، آﻟﺘﺮﻧﺎﺗﯿﻮ درﺳﺘﯽ ﺑﺮای اﻧﺴﺎﻧﮫﺎ و ﺟﻮاﻣﻊ ﻣﻮﺟﻮد ﻧﯿﺴﺖ.

در ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻣﺘﻔﮑﺮﯾﻦ ﺧﻼق، اﻧﺘﻘﺎدﮔﺮ و ﺟﮫﺎن ﺷﻤﻮل ھﻤﻪ ﺟﺎ در زﻧﺪاﻧﮫﺎی ﺳﯿﺎﺳﯽ و ﺗﯿﻤﺎرﺳﺘﺎﻧﮫﺎ 

ﺷﮑﻨﺠﻪ داده ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ. اﯾﻨﮫﺎ ھﻤﺎن آھﻮان ﺟﺴﻮر ﺟﻮاﻣﻊ ھﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﮐﻤﺘﺮ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ آﻧﮫﺎ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. 

آھﻮان طﺒﯿﻌﺖ ھﻢ ﺷﺎﻧﺲ ﻓﺮار از طﺒﯿﻌﺖ را ﻧﺪارﻧﺪ ﺗﺎ ﺑﻪآراﻣﺶ ﺑﺮﺳﻨﺪ.

ﺗﮫﺎﺟﻢ ﺑﺮ ﻋﻠﯿﻪ طﺒﯿﻌﺖ از طﺮﯾﻖ اﻧﺴﺎﻧﮫﺎ ﺧﯿﻠﯽ وﺣﺸﺘﻨﺎﮐﺘﺮ از آن اﺳﺖ ﮐﻪ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺑﺘﻮاﻧﯿﻢ ﺑﺮای ﺧﻮدﻣﺎن 

ﺗﺼﺎوﯾﺮ ﺷﻔﺎﻓﯽ را ﺑﺴﺎزﯾﻢ. اﮐﺜﺮ ﺣﯿﻮاﻧﺎت طﺒﯿﻌﺖ، ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﺗﻮﺣﺶ ﺧﺪاﯾﺎﻧﯽ ھﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ اﻧﺴﺎﻧﮫﺎ در ذھﻨﯿﺘﺸﺎن 

ﺗﺎر و ﭘﻮد آﻧﮫﺎ را ﺑﺎﻓﺘﻪ اﻧﺪ و ﺗﺎ ﺑﻪ ﺣﺎل ﺑﺎﻋﺚ ذﺑﺢ ﻣﯿﻠﯿﺎردھﺎ ﺣﯿﻮان ﺷﺪه اﻧﺪ و ﺧﯿﻠﯽ از ﺣﯿﻮاﻧﺎت ھﻢ از طﺮﯾﻖ 

اﻧﺴﺎﻧﮫﺎ ﺑﻪ ﻣﺮور ﺗﺎرﯾﺦ ﻣﻨﻘﺮض ﺷﺪه اﻧﺪ، اﻟﺒﺘﻪ ﺑﻮدﮔﺮاﺋﯽ از اﯾﻦ ﻗﺎﻋﺪه ﻣﺴﺘﺜﻨﯽ اﺳﺖ.

ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ اﯾﻦ ﻗﺴﻤﺖ ﺑﺴﯿﺎر ﻣﮫﻢ در ﺷﻌﺮﺗﺎن اﺷﺎره ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺑﺮای اﻧﺴﺎﻧﮫﺎی آﮔﺎه، ﺑﺮای ﻗﺎﻧﻮﻧﮕﺬار، 

ﺑﺮای ﺣﻔﺎظﺖ از ﻣﺤﯿط زﯾﺴﺖ و طﺒﯿﻌﺖ، ﻋﻼﻣﺖ ﺧﻄﺮی اﺳﺖ ﺗﺎ رﻓﺘﺎر ﺧﻮدﺷﺎن را ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺳﺎﯾﺮ ﻣﻮﺟﻮدات 

ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺑﺪھﻨﺪ و آﻧﮫﺎ را ﺑﻪ ﺗﺤﺖ ﺣﻤﺎﯾﺖ ﺧﻮدﺷﺎن ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ.


پاینده باشید






نظرات 1 + ارسال نظر

دویدن تا تنهایی
سپاس و درود
خواندمتان به تمام...

در دل گرفت شعور واحساس واژگانی تان را

سپاس و خوش تر در تلاطم شاعرانگی تان…مثل همیشه

سلام و عرض ادب بر بانوی اندیشه

از مهر و مهربانی شما بانوی بزرگوار نهایت سپاسگزاری را دارم

ازاینکه مقبول جنابعالی شده، مسرورم

شاد باشید و پیروز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد