دمی،
دمِ غروب و
دم،
با واژه ها فرو خواهم خورد
بیگاه
باد مرا
با کوه می شناخت
اما خزان،
دل به باد نمی سپرد
بیراهه
راه گم کرده است و
گاه تا غروب،
در راه،
تاتی تاتی میکند
دست اش را بگیرید
به طلوعی دیگر
راهی نمانده است و
ظلمت را هرگز.
http://www.shereno.com/profile.php?op=show&uid=38785